قسمت هفتم رمان از دیار حبیب

و به سمت در میرود و وقتی باز میگردد، دسـتهایش که دو سوي نامه را گرفته‌اند، ازشدت شـعف میلرزد:

" بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

از : حسـین‌بن‌علی به: فقیه گرانقـدر، حبیب‌بن‌مظاهر! اما بعـد؛ اي حبیب!
تو نزدیکی ما را به رسول‌الله نیک میدانی و بیشتر و بهتر از دیگران ما را میشناسـی. تو مرد فطرت و غیرتی. خودت را از ما دریغ نکن. جـدم رسول خـدا(ص) در قیامت قـدردانِ تو خواهد بود."
زن، گریه و خنـده و غبطه را به هم می‌آمیزد و نجوا میکنـد: فداي نام و نامه تو اي امام!
خوشا به حالت حبیب! گوارا باد بر تو این بـاران لطف. کاش نام من هم به زبان و قلم محبوب می‌آمـد. کاش لحظه‌ای یاد من هم درخاطره اوجاري میشـد. کاش یکبار مرا هم به نـام میخوانـد. به اسم صـدا میکرد. بال در بیاور مرد! پرواز کن حبیب!
ببین امام به تو چه گفته است! ببین امام با توچه کرده است! ببین امـام چه عنوانی به تو کرامت فرموده است! ای شویِ من! ای شویِ فقیه من! برخیز که درنـگ جایز نیست. اما...
اما درنگ کن. یک خواهش. یک درخواست. یک التماس. وقتی به محبوب رسیدي، سلام مرا به او برسان؛ دست و پاي او را به نیابت من ببوس و به آن عزیز بگو که پیرزنی درکوفه هست که کنیز تواست!
که تو را بسیار دوست میدارد.
دیدگاه ها (۲)

قسمت هشتم رمان از دیار حبیب

قسمت نهم رمان از دیار حبیب

قسمت ششم رمان از دیار حبیب

قسمت پنجم رمان از دیار حبیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط